خط دوم پررنگ

من و تو بچه دار میشیم عزیزم

ﻣـــــﻦ ﻭ ﺗــــــﻮ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﻣــــــﯽ ﺷﯿﻢ ﺍﮔــــــﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺸﻪ ﺣﺮﻓـــــــﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕـــــــﯽ ميزنه ﻣﺜـــــــــﻞ ﺑـــﺎﺑـــﺎﺵ ﺍﮔـــــﻪ ﺩﺧﺘــــــــــــــﺮ ﺑﺸﻪ ﺑﺎ ﺩﻫﻨﺶ ﻧـــــــﻪ ﺑـــــﺎ ﭼﺸﻤﺎﺵ ﺣﺮﻓـــــــــ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ ﻣﺜـــــــــﻞ ﻣـــــﺎﻣــــــﺎﻧـــــــﺶ ﺑـــــــﺎ ﻫــــــــﻢ ﺩﻋﻮﺍﻣـــــــﻮﻥ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘــــــــ ﻣـــــﺎﻣــــــﺎﻥ ﻧﻪ ﺧﯿــــــﺮ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘـــــــ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﮔﻪ ﭘﺴــــــﺮ ﺑﺎﺷــــﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺸﻮ ﺑﯿﺸــــﺘﺮ ﺍﺯ ﻫـــﺮ ﮐﺴــــــــﯽ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜــــــﻞ ﻫﻤــــــــﻪ ﺍﮔـــــﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺷــــــــــﻪ ﺍﻭﻟﯿـــﻦ ﻣــــــﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻋــــــﺎﺷﻘﺶ ﻣـــــــﯽ ﺷﻪ ﺗﻮﯾـــــﯽ ﻓﮑـــــــــﺮ ﮐﻨــــﻢ ... ﺑــــﺎ ﺩﺳﺘــــــﺎﯼ ﮐــــــﻮﭼﯿــــﮏﺵ ﻫﻤـــــــﻪ ﯼ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫــــــﯽ ﻫــــﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣـــ...
25 دی 1392

تورا که دارم آرامم پروردگارم

امروز روز دیگریست, آغازی دوباره برای انتظار درآغوش کشیدن فرشته آسمانی و التماس به پروردگارمهربانم برای نزدیک شدن آن روز امروز دوباره ختم قرآنم را آغاز میکنم به نیت: سبز شدن دامن دوستان مهربانم, میخوانم برای ثمرو لیدا و  زینب نگارو مرجان و ریحان و باران, برای روشن شدن چراغ دل تبسم و محیامنتظر و هستی و نانا و منوص و شیما و رویا و همه ی دوستانم که ذهن آشفته ام برای یادآوری نام زیبایشان یاری ام نمکند. و میخوانم برای سلامتی دوستانم که نامشان به نام مقدس مادر مزین شده, برای سلامتی فرشته هایی که زمینی شده اند و آنان که سفر زمینی شدن راآغاز کرده اند و اندک اندک زمین را شرمنده ی حضور نازنیشان خواهندکرد, برای سانازو نیکان, مهتاب وآریا...
21 دی 1392

فرشته آسمانی

زن ناله می کند. مرد پشت در اتاق انتظار می کشد. ناگهان صدای گریه. بی تابی مرد بیشتر می شود. منتظر است. نهایتا در اتاق روی پاشنه میچرخد و قابله با صدای ضعیفی: متاسفم فرزند شما دختر است!! اَه لعنت به این شانس... حال چگونه تا آخره عمر این ننگ رو با خود یدک بکشم؟! این داستان مال سال های دور است... خیلی خیلی دوووور ... . *** این روزها که مادران از ماه چهارم بارداری مژده آمدن دختری ناز را می گیرند شروع می کنند به خریدن لباس های صورتی رنگ و گل سرهای رنگارنگ و جور وا جور... دل تو دل پدرها نیست ، که قرار است دختری ناز و عروسک در بغل هر روز صبح آنها را در آغوش کشیده و صبح به خیر بگوید. سال اول با شیرین زبانی هایش سرگرمشان خواهد کرد با قهر کردن...
18 دی 1392

نشد که بیایی ...

نشد که بیایی, نشدکه با خط دوم آمدنت روی حسرتم خط قرمز بکشم, نشد که خانه ام را قهقه ی مستانه ام پرکند, نشدکه قرآنم را به شکرانه ی حضورنازنینت ختم کنم, نشد که نشد... نازنین مادر, بازهم قسمت نبود, قسمت نبود که تورا داشته باشم, قسمت نبود انتظارم پایان یابد, بازهم قسمت من و تو نرسیدن بود. تونیامدی و من برای این نیامدنت, بیتابی نمیکنم, بی قراری نمیکنم] ضجه نمیزنم, فقط صبرمیکنم و خدایم راصدا میزنم, خدایا................... میدانم که هرچه از دوست رسد نکوست,میدانم که خداوند سراسر رحمت است, خودش گفته بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا, خودش گفته.  پس اگر هنوز مرا اجابت نکرده ایراد از من است, حتما حق بندگی را ادا نکرده ام که اجابتم ننموده. ...
18 دی 1392

شب یلدا

  دیشب شب یلدا بود اینم میز دونفره ی ما کلی واسه چیدن این میز زحمت کشیدم باباجونت هم هرچی خواستم برام تهیه کرد. کناراین میز یه جشن دونفره گرفتیم به امید اینکه یلدای 93 یه فرشته کوچولو هم کنارمیزمون باشه  امروز هم نوبت سونو داریم که به امید خدا اگه همه چیز اکی بود نوبت ای یو ای رو مشخص کنیم برامون دعا کن مامان جونی
17 دی 1392

انتظار...

به روزهای آخر انتظار نزدیک شده ام, سه روز از انتظارم مانده و 4جزء از ختم قرآنم. نمیدانم جزء آخر را به شکرانه آمدنت تلاوت میکنم یا برای آرامش دل بی قرار و روح پریشانم این سه روز را به امید آمدنت لحظه شماری میکنم گلکم و اگر نیامدی باز هم ملالی نیست توکل بر خدا میکنم و  الا بذکرالله تطمئن القلوب میخوانم 
15 دی 1392

مادرانه

چقدر این روزها سریالهای مادرانه دیدم داستان سپیده و سایه و سهیلاو رعنا, داستان زری و عاطفه هرکدام باسرنوشتی متفاوت ولی یک هدف: مادر شدن سپیده زنی که تپیدن قلب جنینشو به تپیدن قلب خودش ترجیح داد و حاضرنشد قلب فرشتش از تپش بایسته و با اولین لحظه ی زمینی شدن فرزندش خود به آسمان پرواز کرد سایه زنی که در حسرت مادر شدن همه امیدشو از دست داده و بود و به پوچی رسیده بود سهیلا که هانیه رو به دنیا نیاورده بود ولی لحظه به لحظه برایش مادری کرده بود و رعنا زنی که  از لحظه های زیبای بارداری هانیه  لذت برده بود و به خاطر زندان رفتن اورا از دست داده بود و اینک در جستجوی دخترکی بود که 9ماه او رادر وجود پرورده بود زری که بارداری در...
13 دی 1392

تو که آخر گره رو وامیکنی

تو که اخر گـــــــــــــــره رو وا میکنی پس چرا امروز و فــــــــــردا میکنی؟ دوست اونه که دوستشو نگاه کنه اگه دردی میبینـــــــــــــــــه دوا کنه عاشقی دردیه درمـــــــــــــان نداره دل عاشــــــــــــق سروسامان نداره انقدر عاشقارو می ســـــــــــــوزونه تا یه شب کنار مــــــــــــــولا نشونه گوشه خرابمون خوش اومـــــــــــدی مثل بابات به یتیـــــــــــــــما سر زدی ...
12 دی 1392